دلائل اثبات وجود امام حیّ قسمت اول
الف) براهین عقلی ضرورت وجود امام حیّ
اشاره
اعتقاد به وجود امام حیّ معصوم (ع) در هر زمان، پیش از آنکه یک مسأله نقلی و تعبدی باشد، بر مبانی مستحکم عقلی استوار است. ازاین رو ، یکی از شیوه های متقن برای اثبات این موضوع ، تمسک به اصول و قواعد کلی است که عقل آن را اثبات می کند.
تمسک به براهین عقلی از آن جهت حائز اهمیت است که استدلال عقلی از یکسو بر مقدمات یقینی استوار است و از سوی دیگر نتیجه آن همواره کلی و فراگیر است؛ به گونه ای که می تواند برای همگان دلیل و حجت باشد، حتی برای کسانی که اعتقادی به دلایل نقلی ندارند یا منبع خاصی را معتبر نمی دانند نیز اثبات مسأله را توجیه پذیر می کند.
استدلال عقلی در بحث از ضرورت وجود امام (ع) ، تنها بر کبرای کلی قضیه؛ یعنی لزوم وجود انسان کامل و امتناع خالی بودن عالم از وجود او دلالت دارد اما صغرای قضیه؛ یعنی وجود شخص امام مهدی (عج) را اثبات نمی کند؛ زیرا نتیجه این گونه استدلال ها عام است و بر اصل کلی ضرورت وجود رهبر آسمانی برای هدایت بشر در جامعه دلالت دارد.
اما تطبیق این اصل بر مصادیق خاص، کار عقل صرف نیست. درست مانند بحث نبوت که ابتدا عقل با مطالعه جهان و انسان، به لزوم ارسال نبی از جانب خداوند حکم می کند، آنگاه شخص از راه مشاهده معجزات و علائم و مشخصات، پیامبر را می شناسد. برای شناخت جانشین پیامبر و امام نیز پس از آن که عقل به لزوم آن فتوا داد ، از راه معرفی کتاب و سنت و مشاهده کرامات مدّعی منصب امامت، امام شناخته می شود.
برای تبیین عقلانی ضرورت وجود امام معصوم (ع) می توان به شیوه ها و قواعد گوناگون عقلی مانند برهان لطف، برهان عنایت، برهان فطرت، برهان واسطه در فیض، برهان علت غایی ، برهان امکان اشرف ، برهان مظهر جامع ، برهان تجلّی اعظم ، برهان نظام احسن ، برهان تقابل قطبین ، قانون عدم تبعیض در فیض ، برهان لزوم عقل بالفعل ، برهان استقراء تام ، برهان حساب احتمالات و... استدلال کرد . اگرچه محتوا و روح همه این گونه استدلال های عقلی ، به یک اصل مشترک بازمی گردد و آن لزوم وجود انسان کامل در عالم است که در ادبیات دینی از آن به «خلیفه الله» (1) و «اَوَّلُ مَا خَلَقَ الله» (2) تعبیر شده است و در لسان حکما و عرفا ، با عباراتی همچون «صادر نخستین» ، «عقل اول» ؛ «عقل بالفعل» ؛ «مظهر جامع» و غیره یاد می شود.
اندیشوران اسلامی در حوزه کلام ، فلسفه و عرفان ، برای اثبات ضرورت وحی ، نبوت و امامت ، از براهین عقلی متعددی بهره جسته اند که در اینجا به برخی از مهم ترین شیوه های استدلال با رویکرد عقلی برای اثبات ضرورت وجود امام (ع) اشاره می شود:
1. قاعده لطف و ضرورت وجود امام حیّ
اشاره
یکی از براهین عقلی که متکلمان شیعه در بحث از نبوت و امامت بر لزوم وجود پیامبر و امام بدان استدلال کرده اند، «قاعده لطف» است. (3) بر اساس این قاعده که یک قاعده عقلی است،
بر خداوند واجب است که از راه لطف و رحمت بر بندگان خود، پیامبر و یا امامی را در میان بندگان بفرستد تا راه و رسم صلاح در معاد و معاش را به آنان بیاموزند و با فراخواندن به نیکی و دوری جستن از بدی، آنان را نسبت به مصالح و مفاسد اعمال زشت و زیبایشان آگاه سازد.
متکلمان امامیه از این قاعده در اثبات بسیاری از عقاید دینی مانند وجوب تکلیف، وجوب بعثت، وجوب امامت، وجوب عصمت انبیا و امامان (ع) و... بهره جسته اند.
تعریف لطف
واژه «لطف» در لغت به معنای رِفق و مدارا، قرب و نزدیکی، عنایت و مهربانی (4) همراه با نیکی و تکریم است. (5)
در اصطلاح کلامی، لطف از صفات فعل الاهی و به معنای عنایت خاص خداوند در تسهیل امور بندگان جهت انجام تکالیف دینی و رشد و کمال آنان است؛ بدین معنا که خداوند آنچه مایه گرایش مکلفان به طاعت و دوری گزیدن آنان از معصیت است، در حق آنان افاضه می فرماید تا زمینه اطاعت پذیری آگاهانه و اختیاری بندگان از دستورات الاهی و دوری آنان از معصیت او فراهم گردد و به قرب و کمال نائل شوند. متکلمان چنین لطفی را مقتضای عدل و حکمت الاهی دانسته و آن را از ناحیه خداوند واجب می شمارند.
شیخ مفید (ره) در تعریف اصطلاحی لطف گفته است:
اللطف هو ما یقرب المکلف معه من الطاعه و یبعد عن المعصیه و لا حظ له فی التمکین و لم یبلغ الإلجاء؛ (6)
لطف آن چیزی است که بودن آن سبب نزدیکی مکلف به طاعت و دوری از معصیت می شود بدون آنکه اختیار از او سلب گردد.
در تعریف اصطلاحی لطف، ازاین جهت بر تمکّن و "عدم الجاء"مکلف تأکید شده است که لطف متفرع بر اختیار و قدرت مکلف است. ازاین رو، تنها متکلمان عدلیه (شیعه و معتزله) که قائل به اختیارِ انسان اند، به قاعده لطف استناد کرده و آن را دلیل عقلی می شمارند، اما کسانی که قائل به "جبر"اند مانند اشاعره، قاعده لطف برای آنان موضوعیت نخواهد داشت.
بنابراین، لطف، در فضای اراده و اختیار انسان قابل تفسیر است؛ بدین معنا که لطف فی نفسه فقط زمینه سازی برای تمکن انسان در عمل به تکلیف است، رکن دیگر این ماجرا اراده و انتخاب خود انسان مکلف است. از این رو، لطف آنگاه به فعلیت می رسد که اراده و عمل مکلف را نیز به همراه داشته باشد. لذا اگر مکلفین از لطف در راستای هدف مطلوب، بهره گیرند و در پرتو لطف، به انجام تکالیف الاهی خویش اقدام نمایند، لطف به مرحله فعلیت می رسد و اصطلاحاً از آن به «لطف محصّل» تعبیر می کنند؛ یعنی لطفی که به مرحله تحقق و تحصل رسیده است. و اگر مکلفین آن را به کار نبندند، در این حالت لطف تنها نقش بالقوه مقرب بودن را دارد و به آن «لطف مقرّب» گویند، زیرا چنین لطفی زمینه ساز هدایت مکلف و تسهیل کننده اراده اوست، هر چند به دلیل سوء اختیار مکلف، فعلیت نیافته است.
سید مرتضی (ره) این دو گونگی لطف را متناسب با نوع رویکرد مثبت یا منفی انسان ها در کاربست آن، چنین بیان می کند:
اعلم أن اللطف ما دعی الی فعل الطاعه و ینقسم الی ما یختار المکلف عنده فعل الطاعه و لولاه لم یختره و الی ما یکون أقرب الی اختیارها؛ (7)
بدان که لطف آن چیزی است که انسان را به انجام طاعت فرامی خواند و آن دو گونه است: یکی آن که مکلف به واسطه آن، انجام طاعت را اختیار می کند که اگر لطف نبود آن را اختیار نمی کرد، دیگری آن است که مکلف به واسطه آن به انجام طاعت نزدیک می شود.
ضرورت لطف : در تبیین عقلی ضرورت لطف از ناحیه خداوند، دو تقریر فلسفی و کلامی وجود دارد: در تقریر فلسفی ، از راه مطلق بودن کمالات ذات ربوبی ، بر لزوم لطف استدلال می شود ، اما در تقریر کلامی ، اوصاف فعلی خداوند و هدف مندی نظام تشریع ، مورد توجه است.
بر اساس تقریر فلسفی، لزوم لطف، مقتضای کمال مطلق و رحمت مطلقه خداوندی است ؛ به گونه ای که اگر لطف نفرماید، در مطلق بودن کمال و رحمت او، خلف لازم می آید و خلف نیز محال است، پس لطف از سوی رحیم مطلق، ضروری و اجتناب ناپذیر است . اما در تقریر کلامی، اجتناب صاحب شریعت از نقض غرض ، مستند لزوم لطف ذکر شده است. (8) از این دو تقریر، آنچه در بحث از قاعده لطف و کاربردهای آن مد نظر است، تقریر کلامی آن است و اساساً علم کلام که عهده دار دفاع از عقاید دینی است، خاستگاه قاعده لطف شمرده می شود، چنان که متکلمان اسلامی در اثبات مهم ترین عقائد دینی، به این قاعده عقلی استدلال نموده اند.
میان متکلمان عدلیه (امامیه و معتزله) نیز درباره منشاء وجوب لطف، اختلاف نظر وجود دارد؛ (9) معتزله وجوب لطف را مستند به عدل الاهی دانسته و خودداری خداوند از لطف را منافی با عدالت خدا می دانند، اما متکلمان شیعه امامیه، منشاء وجوب لطف بر خداوند را، مقتضای حکمت الاهی و اجتناب از نقض غرض می دانند؛ بدین معنا که حکیم بودن خداوند، اقتضا می کند که موجبات سعادت و نجات بندگان را فراهم کند تا امکان عمل به تکالیف الاهی میسر گردد و الا نقض غرض لازم می آید.
محقق طوسی (ره) در چند جای کتاب گران سنگ «تجرید الاعتقاد» به این موضوع اشاره کرده است. به اعتقاد وی، لطف شرط تکلیف است وگرنه غرض الاهی محقق نخواهد شد:
و اللّطف واجب، لتحصیل الغرض به، فان کان من فعله تعالی، وجب علیه، و ان کان من المکلف وجب ان یشعره به و یوجبه، و ان کان من غیرهما شرط فی التکلیف العلم بالفعل؛ (10)
لطف واجب است تا غرض حاصل شود پس اگر حصول لطف فعل خداوند باشد، بر او سزاوار است و اگر از ناحیه مکلف باشد بازهم بر خداست که او را آگاه کند و آن را بر او واجب نماید و اگر غیر از این دو مورد است بازهم علم به آن شرط تکلیف خواهد بود.
علامه حلی (ره) ، دلیل وجوب لطف بر خدا را چنین بیان می کند:
اللطف واجب و الدلیل علی وجوبه أنه یحصل غرض المکلِّف فیکون واجبا و إلا لزم نقض الغرض بیان الملازمه أن المکلِّف إذا علم أن المکلَّف لا یطیع إلا باللطف فلو کلفه من دونه کان ناقضا لغرضه کمن دعا غیره إلی طعام و هو یعلم أنه لا یجیبه إلا إذا فعل معه نوعا من التأدب فإذا لم یفعل الداعی ذلک النوع من التأدب کان ناقضا لغرضه فوجوب اللطف یستلزم تحصیل الغرض؛ (11)
لطف، از سوی خدا واجب است، زیرا غرض الاهی از تکلیف بندگان متوقف برآن است، پس لطف واجب است وگرنه نقض غرض پیش می آید. ملازمه میان حصول غرض و لطف، آن است که وقتی تکلیف کننده می داند تکلیف شدگان توان انجام کار را ندارند جز با مساعدت لطف، اگر آنان را بدون وجود لطف الزام کند، غرض خود را نقض کرده است همانند کسی که دیگری را به خوردن طعام و پذیرایی دعوت کند و بداند که او دعوتش را نمی پذیرد مگر اینکه آداب خاصی را مدنظر قرار دهد، پس اگر دعوت کننده آن شرایط را فراهم نکند و شخص مدعو نیاید، غرض خویش را خود نقض کرده است، پس وجوب لطف، سبب حصول غرض خواهد بود.
بنابراین، از دیدگاه متکلمان امامیه، قاعده لطف بر وصف حکمت الاهی مبتنی است؛ یعنی وجوب لطف، مقتضای حکیم بودن خداوند است و دریغ از چنین لطفی که اطاعت و دیانت بندگان در گرو آن است، مستلزم نقض غرض الاهی از تشریع و تکلیف خواهد بود، در حالی که چنین کار عبث و باطلی از خدای حکیم محال است، پس لطف بر خداوند واجب است.
یاد سپاری این نکته نیز بایسته است که تعبیر وجوب لطف بر خداوند در کلمات علمای امامیه، به معنای تکلیف کردن بر خدا نیست، زیرا خداوند فوق بندگان (12) و مالک و محیط بر همه چیز است (13) و اراده اش بر همه چیز نافذ است (14) و هیچ گاه از آنچه انجام می دهد، مورد باز خواست قرار نمی گیرد، (15) بلکه مراد از آن درک ضرورت لطف از خدای حکیم و درک ملازمه میان عدم لطف با نقض غرض است، همان گونه که وجوب عدل بر خدا به معنای درک حسن عدل از ناحیه خدا و استحاله صدور ظلم از اوست.
دلالت قاعده لطف بر وجوب امامت
یکی از مصادیق روشن «لطف»، وجود امام (ع) و نصب او از سوی خداوند است، چنان که بسیاری از اندیشمندان شیعه، برای اثبات این موضوع، به این برهان عقلی استدلال کرده اند.
شیخ طوسی (ره) نصب امام (ع) را مصداق بارز لطف الاهی در حق بندگان شمرده و به مقتضای قاعده لطف، نصب امام (ع) را واجب دانسته است:
نصب الامام لطف، لأنّه مقرّب من الطاعه و مبعّد عن المعصیه؛ (16) نصب امام لطف است، زیرا لطف نزدیک کننده به سوی اطاعت و دورکننده از معصیت است.
متکلم نامدار شیعه جناب خواجه نصیرالدین طوسی (ره) دلیل وجوب لطف بر خداوند را، تحقق غرض الاهی در هدایت بندگان دانسته و آن را منحصر در وجود امام (ع) ذکر کرده است:
الإمام لطف، فیجب نصبه علی اللّه تعالی تحصیلا للغرض؛ وجود امام، لطف است پس نصب او بر خدا لازم است تا غرض الاهی (از انزال کتاب وحی و ارسال پیامبران و امامان؟عهم؟) حاصل شود. (17)
فاضل مقداد (ره) در شرح الباب الحادی عشر، درباره دیدگاه علمای امامیه بر ضرورت عقلی وجود امام (ع) از راه قاعده لطف چنین استدلال می کند:
قال اصحابنا الامامیه هی واجبه عقلا علی اللّه تعالی، و هو الحقّ و الدلیل علی حقیته هو انّ الإمامه لطف و کلّ لطف واجب علی اللّه تعالی، فالإمامه واجبه علی اللّه تعالی... ان اللّطف هو ما یقرّب العبد الی الطّاعه و یبعّده عن المعصیه، و هذه المعنی حاصل فی الإمامه؛ (18)
بزرگان امامیه معتقدند که امامت (نصب امام) به حکم عقل بر خداوند واجب است و این سخن حقی است و دلیل بر حقانیت آن، لطف بودن امام در حق بندگان است و هر آنچه لطف باشد، بر خدا واجب است، پس امامت بر خدا واجب است؛ زیرا آنچه سبب نزدیک شدن بندگان به اطاعت خدا و دوری آنان از گناه شود، لطف است و این معنی در امامت متبلور است.
وی سپس در بیان چگونگی لطف بودن وجود امام (ع) و ضرورت وجود او در جامعه، می افزاید:
أنّ من عرف عوائد الدّهماء و جرّب قواعد السیاسه، علم ضروره انّ النّاس اذا کان لهم رئیس مطاع مرشد فیما بینهم یردع الظّالم عن ظلمه، و الباغی عن بغیه، و ینتصف المظلوم من ظالمه، و مع ذلک یحملهم علی القواعد العقلیه و الوظائف الدینیه، و یردعهم عن المفاسد الموجبه لاختلال النّظام فی أمور معاشهم و عن القبائح الموجبه للوبال فی معادهم، بحیث یخاف کلّ واحد من مؤاخذته علی ذلک، کانوا مع ذلک الی الصّلاح أقرب و من الفساد ابعد و لا نعنی باللّطف الّا ذلک و یکون الإمامه لطفا و هو المطلوب؛ (19)
هر کس جریان روزگار را بشناسد و قواعد تدبیر امور زندگی را تجربه کرده باشد، به طور عیان درک می کند که اگر مردم از رهبری دلسوز و مطاع بهره مند باشند که مانع ظلم ظالمان و تجاوز ستمکاران می شود، حق مظلوم را از ظالم می ستاند و مردم را به کارهای خردپسند و ادای وظایف دینی وادار می کند و از ارتکاب مفاسدی که زندگی عموم را مختل می کند و انجام کارهای زشتی که آخرت آنان را تباه می کند جلوگیری کند به گونه ای که همگان از بازخواست او حساب برند، در چنین حالتی مردم در دست یابی به صلاح نزدیک و از گرفتاری در تباهی دور خواهند بود و مراد از لطف چیزی جز این نیست، پس امامت جلوه لطف الاهی است و این مطلوب ماست.
ایشان در جای دیگر همین کتاب، پس از بیان آثار وجودی امام در جامعه می گوید:
من البین انّ الإمام جامع لتلک الصّفات فیکون مقرّبا للعباد إلی الطّاعات و مبعّدا لهم من المحظورات، فیکون لطفا إذ لا معنی للّطف إلا هذا و إذا ثبت أنّ الإمام لطف و قد تقدّم انّ اللّطف واجب علی اللّه عقلا، فنصب الإمام واجب علیه تعالی عقلا؛ (20)
این مطلب روشن است که امام (ع) چون همه صفات نیک را یکجا دارد، سبب نزدیک شدن بندگان به سوی فرمان پذیری خدا و دوری آنان از نافرمانی هاست، پس بودن او لطف است و چون لطف عقلا بر خدا واجب است، پس به حکم عقل تعیین و نصب امام نیز بر خدا واجب خواهد بود.
ابن میثم بحرانی ره می نویسد:
ان نصب الامام لطف من فعل اللّه تعالی فی أداء الواجبات الشرعیه التکلیفیه و کل لطف بالصفه المذکوره فواجب فی حکمه اللّه تعالی أن یفعله ما دام التکلیف بالمطلوب فیه قائما، فنصب الامام المذکور واجب من اللّه فی کل زمان التکلیف؛ (21)
نصب امام (ع) لطفی است از ناحیه خداوند در برآورده شدن تکالیف شرع و هر چیزی که چنین اثری داشته باشد بنا به حکمت خداوند واجب است تا وقتی که انجام تکلیف بدان وابسته باشد، پس نصب چنین امامی در همه دوره های تکلیف بر خدا لازم است.
سید عبدالله شبر ره در این باره می نویسد:
إن اللطف واجب علی اللّه تعالی و لاریب ان وجود الإمام فی کل زمان لطف من اللّه تعالی بعبیده لأنه بوجوده فیهم یجتمع شملهم و یتصل حبلهم و ینتصف الضعیف من القوی و الفقیر من الغنی و یرتدع الجاهل و یتیقظ الغافل، فإذا عدم بطل الشرع و أکثر أحکام الدین و أرکان الإسلام کالجهاد و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و القضاء و نحو ذلک فتنتفی الفائده المقصوده منها؛ (22)
لطف بر خدا واجب است و بدون شک وجود امام (ع) در هر زمان، مصداق روشن لطف الاهی در حق بندگان است، چراکه با وجود امام در میان مردم، ریسمان انسجام جامعه حفظ شده و ناتوان از ظلم توانا فقیر از دست غنی در امان مانده و جاهل منع و غافل بیدار می شود و اگر امام نباشد بیشتر احکام شرع و ارکان دین مانند جهاد، امربه معروف و نهی از منکر، قضاوت و امثال آن، نابود می شود آنگاه فائده و غرض تشریع حاصل نخواهد شد.
مرحوم استر آبادی می گوید:
أنّ وجود الإمام بعد النبی ص و عدم إمکانه بسبب ختم النبوّه مع بقاء التکالیف
الشرعیه- سیما ما یوجب اجتماع الناس و ازدحامهم کسدّ الثغور و تجهیز الجیوش للجهاد و الدفاع و نحو ذلک ممّا فیه مظنّه وقوع الفتن- لطف علی المکلّفین؛ إذ لا یتمّ الغرض- و هو الاستعداد للنعیم الأبدی- إلّا به کما لا یخفی، فهو واجب فی الصوره المفروضه بدلا عن النبوّه... فلا بدّ من إمام منصوب من قبل الله المتعال معصوم عاصم عن الضلال لو فقد المانع و یحصل التمکّن من الامتثال؛ (23)
با توجه به اینکه پس از پیامبر اکرم (ص) جریان نبوت پایان یافته است، وجود امام (ع) در چنین زمانی که تکالیف شرعی همچنان باقی است، لطفی از سوی خدا بر بندگان است؛ به ویژه در امور مهم اجتماعی همچون حراست از مرزها و تجهیز لشکریان برای جهاد و دفاع و مانند آن که رخنه فتنه در آن زیاد است. دلیل این امر آن است که غرض الاهی در آمادگی بندگان برای رسیدن به سعادت همیشگی جز با وجود امام (ع) محقق نمی شود پس در نبود پیامبر (ص) جامعه ناگزیر از حضور امام معصوم و منصوب از سوی خداوند متعال است تا جامعه را از گمراهی برهاند و زمینه اطاعت مردم از دستورات الاهی را فراهم نماید.
نویسنده کتاب «بدایه المعارف الإلهیه فی شرح عقائد الإمامیه» درباره دلالت قاعده لطف بر وجود امام (ع) می نویسد:
إنّ ترک اللطف نقض الغرض؛ لأنّ غرض الحکیم لا یتعلق إلّا بالراجح و هو وجود الإنسان الکامل و إعداد الناس و تقریبهم نحو الکمال، و هو لا یحصل بدون الإمام، فیجب علیه اللطف؛ لأنّ ترک الراجح عن الحکیم المتعال قبیح بل محال... فلا بد فی کلّ عصر من وجود إمام هو یکون إنسانا کاملا هادیا للناس و الخواص، مقیما للعدل و القسط، رافعا للظلم و العدوان، حافظا للکتاب و السنّه، رافعا للاختلاف و الشبهه، اسوه یتخلق بالأخلاق الحسنه حجه علی الجنّ و الإنس، و إلّا لزم الخلف فی کمال ذاته و هو محال، أو الإخلال بغرضه و هو قبیح عن الحکیم، بل هو أیضا محال؛ (24)
همانا دریغ ورزیدن خداوند از لطف سبب نقض غرض خواهد بود، بدین معنا که غرض خدای حکیم به چیزی که رجحان نداشته باشد، تعلق نمی گیرد و آن امر راجح، انسان کامل و آماده سازی مردم به سوی تقرب و کمال است، چنین هدفی بدون حضور امام (ع) محقق نمی شود. از این رو، لطف بر خداوند واجب است، زیرا ترک راجح از خدای حکیم محال است. پس در هر زمانی، جامعه ناگزیر از وجود امامی است که کامل و هدایتگر عوام مردم و خواص و اقامه کننده عدل و قسط و رفع ظلم بوده، حافظ قرآن و سنت باشد، اختلافات و شبهات را برطرف کند، الگوی اخلاق نیک و حجت بر انسان و جن باشد. اگر چنین امامی نباشد، سبب خلف در کمال مطلق ذات شود و آن محال است، یا موجب نقض غرض گردد که آن نیز از خدای حکیم قبیح و محال است.
نتیجه آنکه: «لطف» در حقیقت موهبت خاص خداوند در حق بندگان بوده و زمینه اطاعت از دستورات دین و دوری آنان از معصیت را تسهیل می کند. لذا حکمت الاهی ایجاب می کند تا همیشه در میان مردم، حاکم و زمامدار مطاعی باشد که جامعه را در نیل به سعادت دنیا و آخرت رهنمون سازد و چون استمرار و کمال لطف و حکمت پس از پیامبراکرم (ص) تنها با وجود امام معصوم (ع) امکان پذیر است، پس وجود امام (ع) و رهبر الاهی در هر زمانی، ضروری خواهد بود.
دلالت قاعده لطف بر وجود بالفعل امام مهدی (عج)
برهان لطف، با توجه به انحصار وصف عصمت در امامان معصوم شیعه، بر وجود بالفعل امام عصر (عج) نیز دلالت دارد. فاضل مقداد (ره) درباره دلالت قاعده لطف بر وجود و حیات فعلی امام دوازدهم حضرت مهدی (عج) چنین استدلال کرده است:
و یجب أن یعتقد أنّ الإمام الحجّه (عج) حیّ موجود فی کلّ زمان بعد موت أبیه الحسن ؟ع؟، لأنّ کلّ زمان لا بدّ فیه من إمام معصوم و غیره لیس بمعصوم بالإجماع، و إلّا لخلا الزّمان من إمام معصوم مع أنّ اللّطف واجب علی اللّه تعالی فی کلّ وقت؛ (25)
واجب است اعتقاد به وجود حضرت حجت (عج) و ادامه حیات کنونی ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارش، زیرا در هر زمانی ناگزیر باید امام معصوم وجود داشته باشد و بالاجماع غیر از ایشان کسی معصوم نمی باشد. و اگر چنین نباشد، مستلزم آن است که زمان از امام معصوم خالی است درحالی که لطف (لزوم وجود امام) همواره بر خداوند واجب است.
براین اساس، قاعده لطف با انضمام این مقدمه که در زمان کنونی امام معصوم بالاجماع منحصر در وجود حضرت مهدی (عج) است، علاوه بر اصل کلی لزوم وجود امام معصوم (ع) در هر زمان، مصداق کنونی این اصل عام؛ یعنی وجود بالفعل امام زمان (عج) و بقای حیات ایشان در این عصر و زمان را نیز اثبات می کند، زیرا نتیجه قطعی دلالت قاعده لطف بر لزوم امام در هر زمان از یکسو و حصر ویژگی عصمت در زمان کنونی به امام زمان (عج) از سوی دیگر، اثبات وجود فعلی و حیات آن حضرت است.
1- قرآن کریم در دو جا درباره انسان از خلافت و جانشین خدا در زمین سخن گفته است: سوره بقره، آیه30 و دیگری در سوره ص، آیه 26.
2- از رسول خدا (ص) نقل شده است که نخستین مخلوق در عالم خلقت نور وجود مقدسش بوده است، این مطلب دو گونه نقل شده است «أَوَلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی»؛ (رجال کشی، ج1، ص232) و «أَوَلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ رُوحِی»؛ (بحار الانوار، ج54، ص306).
3- ر.ک: سید مرتضی، الشافی فی الإمامه، ج 1، ص47؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج 1، ص70؛ ابی الصلاح الحلبی، تقریب المعارف، ص170؛ خواجه نصیر الدین طوسی، تجرید الاعتقاد، ص221؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص175؛ سید محسن خرازی، بدایه المعارف الإلهیه فی شرح عقائد الإمامیه، ج 2، ص24.
4- ر.ک: قاموس قران، ج 6، ص190.
5- ر.ک: لسان العرب، ج 9، ص 316.
6- شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص 35.
7- سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص186.
8- خرازی، سید محسن، بدایه المعارف الإلهیه فی شرح عقائد الإمامیه، ج 2، ص 25.
9- شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج 1، ص70.
10- محقق طوسی، تجرید الاعتقاد، ص204.
11- علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، با تعلیقات آیت الله حسن زاده آملی، ص325.
12- سوره انعام، آیه 18.
13- سوره نساء، آیه 126.
14- سوره هود، آیه 107.
15- سوره انبیاء، آیه 23.
16- شیخ طوسی، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ص 407.
17- محقق طوسی، تجرید الاعتقاد، ص221.
18- فاضل مقداد، الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص40.
19- همان، ص41.
20- همان، ص181.
21- ابن میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص 175.
22- شبر، سید عبدالله، حق الیقین فی معرفه أصول الدین، ص184.
23- استرآبادی،محمد جعفر، البراهین القاطعه فی شرح تجرید العقائد الساطعه، ج 3، ص 215.
24- خرازی،سید محسن، بدایه المعارف الإلهیه فی شرح عقائد الإمامیه، ج 2، ص 25.
25- فاضل مقداد، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، ص96). مشابه این سخن را مرحوم ابی الصلاح حلبی نیر در تبیین عقلی ضرورت وجود امام مهدی (عج) بیان کرده است (ر.ک: تقریب المعارف، ص 415.
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين
کلمات کلیدی :
جبهه فرهنگی مردمی البرز, هیئت محبین المهدی (عج) منطقه چهارصددستگاه کرج, تشکل مردم نهاد جوانان کرانه نور هدایت, باشگاه فوتسال انصار ولایت